جدول جو
جدول جو

معنی در طول - جستجوی لغت در جدول جو

در طول
در راستای، در هنگام، در درازنای
تصویری از در طول
تصویر در طول
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرش طول
تصویر پرش طول
در ورزش دومیدانی پریدن رو به جلو در روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدر اول
تصویر قدر اول
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
(صَ رِ اَوْ وَ)
در تداول عوام، آغاز. دیرباز. از روزگار قدیم: از صدراول همین طور بوده است. از صدر اول خراب کرده اند
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ وِ)
ده کوچکی است از دهستان ایوه بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 58هزارگزی باختر ایذه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 15هزارگزی شمال خاوری آستانه. دارای 171تن سکنه می باشد. آب آن از رود خانه هفته تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنۀ آن 1024 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
شکلی است بر فلک بصورت مردی که بر پای چپ خود ایستاده و پای راست برداشته و دست راست بر سر نهاده و بدست چپ سر دیو خونچکان به موی سر گرفته. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به حامل رأس الغول شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ اَوْ وَ)
رجوع به قدر شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کوغر بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در38هزارگزی شمال باختری بافت. سکنۀ آن 155 تن. ساکنین از طایفه افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 19هزارگزی جنوب قصبه بهار و 8هزارگزی جنوب راه شوسۀ همدان به کرمانشاه، با 2492 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. فعلاً مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو طفل
تصویر دو طفل
دو طفل پسندیده دو مردمک چشم. یا دو طفل نور دو مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در غوش
تصویر در غوش
نیازمند محتاج تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدر اول
تصویر صدر اول
آغاز، دیرباز، از روزگار قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در یوز
تصویر در یوز
بینوایی تهی دستی، گدایی کدیه سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در حال
تصویر در حال
فورا فی الحال هماندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر اول
تصویر قدر اول
ارزیکم زبانزدی در اختر ماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر طور
تصویر هر طور
هر جور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در اول
تصویر در اول
در اول اولا مقابل در آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خور
تصویر در خور
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در عوس
تصویر در عوس
نیکخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هول
تصویر پر هول
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در عوض
تصویر در عوض
در برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درس اول
تصویر درس اول
آموزه نخست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در خور
تصویر در خور
قابل
فرهنگ واژه فارسی سره
بالای تپه، روی بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی
گندم آسیاب، تنه ی خالی شده ی چوب ضخیم جهت انباشت گندم، اشیای
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست درخت، پوست تازه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ناسزا و نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترس واهمه
فرهنگ گویش مازندرانی